مـهـدے بـیـا
مـهـدے بـیـا (اللًّهُــمَ عَــجِــل لِــوَلــیــکَ الــفَــرج)
اخم نکن به روزگار فرزند آدم
چطور دلت می آید
روزگار را من و تو می سازیم
بی تابی پائیز را هم
بگذار به حساب پریشانی او در غم بهار
ما لابه لای سرزمین دلمان
بذر محبت کسی را کاشته ایم
که بودنش امان است برای زمینی ها ، آسمانی ها
اما یوسف مان را در کوچه های غفلت دل گم کرده ایم
با همین گاهی دلواپسی های کال
این درخت ها که زرد شده اند ، سبز می شوند
اخم نکن به روزگار
دور و برت را خوب نگاه کن
خورشید همین حوالی ست
شاید این جمعه بیاید ، شاید ...
+ نوشته شده در ۱۳۹۰/۰۷/۲۹ ساعت توسط Yousef
|