آغاز زندگی مشترک حضرت علی (ع) و فاطمه زهرا (س)


درچنین روزی درسال دوم هجری قمری ، حضرت فاطمه زهرا (س) و حضرت علی (ع) ازدواج کردند .

پیش ازحضرت على (ع) افرادى مانند خلفای اول و دوم  آمادگى خود را براى ازدواج با دختر پیامبر (ص) اعلام کرده بودند وهر دو از پیامبر یک پاسخ شنیده بودند وآن این که در باره ازدواج زهرا منتظر وحى الهى است. آن دو که از ازدواج با حضرت زهرا نومید شده بودند با سعد معاذ رئیس قبیله‏ا وس به گفتگو پرداختند و دریافتند که جز حضرت على (ع) کسى شایستگى ازدواج با حضرت زهرا (س) را ندارد ونظر پیامبر (ص) نیز به غیر او نیست.

از این رو دسته جمعى در پى حضرت على (ع) رفتند و سرانجام او را در باغ یکى از انصار یافتند که با شتر خود مشغول آبیارى نخلها بود . آنان روى به على کردند و گفتند: اشراف قریش از دختر پیامبر (ص) خواستگارى کرده‏ اند وپیامبر در پاسخ آنان گفته است که کار زهرا (س) منوط به اذن خداست و ما امیدواریم که اگر تو (با سوابق درخشان وفضایلى که دارى) از فاطمه خواستگارى کنى پاسخ موافق بشنوى و اگر دارایى تو اندک باشد ما حاضریم تو را یارى کنیم.

با شنیدن این سخنان دیدگان حضرت على (ع) را اشک شوق فرا گرفت و گفت : دختر پیامبر (ص) مورد میل و علاقه من است . این را گفت و دست از کار کشید و راه خانه پیامبر را ، که در آن وقت نزد ام سلمه بسر می برد ، در پیش گرفت.

هنگامى که در خانه رسول اکرم را کوبید پیامبر فورا به ام سلمه فرمود : برخیز و در را باز کن که این کسى است که خدا و رسولش او را دوست می دارند. ام سلمه مى گوید : شوق شناسایى این شخص که پیامبر او را ستود آن چنان بر من مستولى شد که وقتى برخاستم در را باز کنم نزدیک بود پایم بلغزد . من در را باز کردم وحضرت على (ع) وارد شد ودر محضر پیامبر (ص) نشست ، اما حیا و عظمت محضر پیامبر (ص) مانع از آن بود که سخن بگوید، لذا سر به زیر افکنده بود و سکوت بر مجلس حکومت می کرد.

تا این که پیامبر (ص) سکوت مجلس را شکست و گفت: گویا براى کارى آمده اى ؟ حضرت على (ع) در پاسخ گفت : پیوند خویشاوندى من با خاندان رسالت وثبات وپایداریم در راه دین و جهاد و کوششم در پیشبرد اسلام بر شما روشن است.

پیامبر (ص) فرمود : تو از آن چه  می گویى بالاترى. حضرت على (ع) گفت : آیا صلاح می دانید که فاطمه را در عقد من در آورید ؟

پیامبر اکرم (ص) در پاسخ حضرت على (ع) فرمود : پیش از شما افراد دیگرى از دخترم خواستگارى کرده‏اند و من درخواست آنان را با دخترم در میان نهاده‏ام . اکنون درخواست ‏شما را با او در میان می گذارم ، سپس نتیجه را به شما اطلاع مى‏دهم. پیامبر (ص) وارد خانه زهرا (س) شد و او برخاست و ردا از دوش آن حضرت برداشت وکفشهایش را از پایش در آورد وپاهاى مبارکش را شست و سپس وضو ساخت ودر محضرش نشست.

پیامبر سخن خود را با دختر گرامیش چنین آغاز کرد : على فرزند ابوطالب از کسانى است که فضیلت ومقام او در اسلام بر ما روشن است ومن از خدا خواسته بودم که تو را به عقد بهترین مخلوق خود در آورد واکنون او به خواستگارى تو آمده است ؛ در این باره چه مى‏گویى؟ در این هنگام زهرا (س) در سکوت عمیقى فرو رفت ولى چهره خود را از پیامبر (ص) برنگرداند وکوچکترین ناراحتى در سیماى او ظاهر نشد. رسول اکرم (ص) از جاى برخاست و فرمود : «الله اکبر سکوتها اقرارها» یعنى: خدا بزرگ است ، سکوت دخترم نشانه رضاى اوست.

پس از انجام خواستگارى ومراسم عقد وقت آن رسید که حضرت على (ع) براى همسر گرامى خود اثاثى تهیه کند وزندگى مشترک خود را با دختر پیامبر آغاز کند. پیامبر اکرم (ص) پذیرفت که حضرت على (ع) زره خود را بفروشد وبه عنوان جزئى از مهریه فاطمه (س) در اختیار پیامبر بگذارد. زره به چهارصد درهم به فروش رفت.

پیامبر قدرى از آن را در اختیار بلال گذاشت تا براى زهرا عطر بخرد وباقیمانده را به عمار یاسر وگروهى از یاران خود داد تا براى فاطمه وعلى لوازم منزل تهیه کنند. مهریه دختر پیامبر (ص) پانصد درهم بود که هر درهم معادل یک مثقال نقره بود. (هر مثقال 18 نخود است). مراسم عروسى دختر گرانمایه پیامبر اکرم (ص) در کمال سادگى وبى آلایشى برگزار شد.



( برگرفته ازفروغ ولایت ،  سبحانی ، جعفر ، ص 79 )


شاید این جمعه بیاید ، شاید ...